هستی باقریان موحد
11 ساله
تهران
نیلیا سادات میررضایی
10 ساله
گیلان
علیرضا رادفرنیا
8 ساله
البرز
نسیم ایران منش
51 ساله
تهران
آرشیدا شکری
9 ساله
تهران
سیده باران فاطمی نژاد
9 ساله
کرمانشاه
نگار فتاح پور
28 ساله
اصفهان
زینب فرخی
7 ساله
تهران
عباس حمیدسمیعی
53 ساله
تهران
طیبه بزی
35 ساله
سیستان و بلوچستان
زهرا اسدی
28 ساله
تهران
مهدیه عابدی
33 ساله
اصفهان
زینب رضوی
11 ساله
فارس
رکسانا حسن زاده
8 ساله
خراسان رضوی
زهرا عباسی
44 ساله
خراسان رضوی
فاطمه حاجی
16 ساله
تهران
رادمهر فیّاض
8 ساله
تهران
شادی داوری
47 ساله
تهران
محمد ماهان ملازاده
12 ساله
تهران
صبا ستوده
8/5 ساله
فارس
اتنا اخوان قمی
31 ساله
قم
کوثر سابقی نژاد
20 ساله
فارس
فاطمه( روشنا) نجفی
49 ساله
آذربایجان شرقی
مرسانا حسین پور
5 ساله
اصفهان
النا علی پور
6 ساله
هرمزگان
زینب رحیمی
11 ساله
سیستان و بلوچستان
سوگند رحیمی
12 ساله
سیستان و بلوچستان
فاطمه فرد
22 ساله
تهران
ساغر بایبوردیان
20 ساله
تهران
سمیه بزرگمنش
18 ساله
آذربایجان غربی
مهلا حسین جان زاده
12 ساله
تهران
آنسه شاخص
13 ساله
تهران
هلیا بایندر
11 ساله
تهران
مهنا رضایی فر
13 ساله
تهران
ثمن بابایی
16 ساله
تهران
مریم خیراله پور
14 ساله
تهران
سمن مجیدی
10 ساله
تهران
آثار دریافتی غیر مرتبط با فراخوان جشنواره
اُسطورههای آب و خشکسالی
فرهنگ و زندگی انسانهای گذشته در قالب داستانهای اسطورهای به زمان ما آمده است. اسطوره با ادبیات و هنر مردمِ هر سرزمین پیوندی تنگاتنگ دارد و بازتابی از شرایط زیستی و سرزمینی آنهاست. به گفتهی اسطورهشناسان، اسطورهها قصههای نقل شده نیستند بلکه واقعیتهایی هستند که زیسته و تجربه شدهاند. اگر در سرزمینی بسیار سردسیر اسطورههای مربوط به شکار و بهدست آوردن غذا شکل میگیرد، در سرزمینی خشک، اسطورههای مربوط به آب بهوجود میآید. سرزمین ایران جغرافیای متنوعی دارد، بخش بزرگی از آن بیابان است و بخشی کوههای پربرف و بلند دارد و جنگلهای سرسبز؛ در نتیجهي این تنوع جغرافیایی، فرهنگهای مختلفی در ایران پدید آمده است که هر یک اسطورههای گوناگونی آفریدهاند.
زندگی در سرزمین ما هزاران سال با کمآبی همراه بوده است و از اینرو آب اهمیت و جایگاه ویژهای برای مردمان داشته و عنصر مهمی در اسطورهها بوده است. اسطورههای مربوط به آب، باران و چشمهها از شناختهشدهترین اسطورههای ایرانیاند. یکی از قدیمیترین داستانهای اسطورهای ما مربوط به مبارزهی تیشتَر (فرشتهی باران) با اَپوش (دیو خشکسالی) است که از دورهی باستان تا کنون به شکلهای مختلف بازگو شده و نشانهی اهمیت آب و دیوصفتی خشکسالی است. در این داستانِ اسطورهای هم (مانند بسیاری از داستانهای دیگر)، در صورت پیروزی آب بر خشکسالی و در صورت حفظ و نگهداشت آب، حیات ممکن میشود.
متن زیر برگرفته از داستان اسطورهای فرشته باران و دیو خشکی است که احسان یارشاطر آن را در کتاب داستانهای ایران باستان روایت کرده است. شما هم یکی از کسانی باشید که این داستان بسیار قدیمی را میخواند و آن را تصور میکند.
خیالتان از این قصه را نقاشی کنید و آن را برای ما بفرستید.
داستان تیشتر (فرشتهی باران) و اَپوش (دیو خشکسالی)
فرشته باران و دیو خشکی
ستارهی تیشتَر، فرشتهی باران بود. آفرینش جهان که به پایان رسید، تیشتر مسئول آبیاری آن شد تا از ابر باران ببارد و زمین را سیراب کند و گیاهان را خرمی بخشد و گلها را بِشکفد و رودها را پرآب سازد و چشمهها را روان کند و سرزمینها را سرسبز و آباد نماید. اهریمنِ بدنهاد که دشمن نیکی و خوشی و آبادی بود، چون خوبی جهان را دید، حسادت کرد و خشمگین شد و به ستیزه برخاست و اَپوش، دیو خشکی را بر آن داشت تا باد گرم بِوزاند و زمینها را خشک کند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند.
آنگاه ستارهی تیشتَر ، فرشته باران، برآمد و به یاری جهان برخاست. او نخست خود را به شکل جوانی 15 ساله با قامت بلند و اندام توانا و چشمان درشت و چهرهی تابان درآورد و ده شبانهروز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سپس با چهرهی گاو نری زرینشاخ و نیرومند، ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سوم بار، تیشتر اسب سفید زیبایی شد با گوشهای زرین و افسار زرنشان و ده شبانه روز دیگر در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید.
دانههای باران هریک بهدرشتی یک پیاله بود. آب به قامت یک مرد، بالا آمد و سراسر زمین را فرا گرفت. جانوران زیانبخش و زهرآگین همه جان دادند و در زمین فرو رفتند. آنگاه نسیم وزیدن گرفت و آبها را به دورترین جای زمین راند. از این آبها دریای فَراخکَرت پدید آمد اما لاشهی جانوران زیانبخش و زهرآگین بر زمین ماند و از زهر آنها خاک آلوده شد. برای آنکه زمین سراسر پاک و شسته شود، بار دیگر تیشتَر ، فرشتهی باران به شکل اسبی سفید و زیبا با گوشهای زرین، سُمهای بلند و افسار زرنشان در کنار دریای فَراخکَرت فرود آمد. دیو خشکی نیز آماده جنگ شد و به شکل اسبی سیاه و دُمکُل ( دم کوتاه) و بییال و بریده گوش در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. دو اسب درهم آویختند و سه شبانهروز زورآزمایی کردند اما سرانجام فرشتهی باران شکست خورد و دیوِ اپوش او را هزار گام از دریای فراخکرت دور انداخت و خشکی و تشنگی بر جهان غالب شد.
تیشتر، فرشتهی باران، هراسان شد و خروش برآورد و نالید که: وای بر من، وای بر آبها و گیاهانِ زمین، وای بر مردمان. چرا مردمان از من یاد نمیکنند و مرا نمیستایند تا از ستایش آنها نیرو بگیرم و با دیو خشکی نبرد کنم. ای آفرینندهی جهان! مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.
خواستهی تیشتر برآورده شد و او نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده رود را بهدست آورد. تیشتر با چنین نیرویی در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. اَپوش دیو خشکی بهصورت اسبی سیاه و کُندسُم و دُمکُل و بییال و بریدهگوش به کارزار آمد.
نزدیک نیمروز، تیشتر بر دیو خشکی چیره شد و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دور راند. پس از آن تیشتر بانگ شادی و کامیابی برآورد که: خوشا بر من، خوشا بر شما ای گیاهان و آبهای روی زمین، خوشا بر شما ای سرزمینهای آریایی! اکنون جویها پرآب خواهد شد و بهسوی کشتزارها و چمنها روان خواهد گشت.
آنگاه تیشتر دوباره بهصورت اسب سفیدِ زیبای زرینگوشی به دریای فراخکرت فرود آمد. دریا را به جوش آورد و از دل آبها موج برانگیخت و خروش و تلاطم برپا کرد. از کوهی که در میان دریای فراخکرت است، مه برخاست و ابر به جنبش آمد و باد از جنوب وزیدن گرفت و ابر و مه را پیش راند و باران و تگرگ را بهسوی کشتزارها و منزلگاهانِ هفت کشور برد.
دیو خشکی دیوی دیگر بهنام سِپنچکَر را به یاری گرفت و باز به نبرد تیشتر شتافت. تیشتر گرز بر سر آنها کوبید. از ضربت گرز، آتش وازِشت (برق) شراره کشید و از این ضربت خروشی بلند از نهاد سپینچکر برخاست و هلاک شد. رعدی که پس از برق میشنویم از این خروش است. سپس تیشتر ده شبانهروز باران فرود آورد و زهری که از لاشهی جانوران بر خاک مانده بود با آب آمیخته شد و به دریا رفت و شوری آب از اینجاست.
پس از سه روز، بادی عظیم برخاست و آبها را به انتهای زمین برد و از این آبها سه دریای بزرگ و 23 دریای کوچک و دو چشمهی بزرگ و دو رود پر آب پدید آمد.
فایل صوتی قصه
قصه را به صورت صوتی گوش کنید