کالک
روایت زیستی
پنبه محصول گیاهی گلدار است که به فانوس چینی هم معروف است. این گیاه گرمادوست است و در مناطق گرمسيری و نيمه گرمسيری رشد میكند. پنبه به آفتاب فراوان نياز دارد و كمبود نور سـبب افـزايش رشد سبزينهای و كاهش تعداد غوزه میشود. این گیاه برای رشد مناسب به روزهای گرم و شبهای خنك و دمایی بین پانزده تا بیست و شش درجه سانتیگراد نیاز دارد. تاریخچهی کشت پنبه در ایران احتمالاً به دوران هخامنشیان بازمیگردد و در مرو، ری و ناحیة فارس کشت پنبه رواج داشته است. هم اکنون دو رقم بومی و اصلاح شدهی پنبه در ایران کشت میشود.
پنبهی بومی به دليل برخورداری از تنوع ژنتيكی طبيعی، سازگاری و تحمل بـالایی نسـبت بـه شـرايط سـخت محيطی نظير گرما، شوری، خشكی و برخی آفات و امـراض نشان میدهند به همين خاطر اين دسته از ارقام پنبه عمـدتاً در اراضی كم بازده و در اراضي حاشيهای و كويری كشور مانند خراسان مـورد كشت قرار میگيرند. عملكرد و كيفيت الياف آنها در مقايسه با ارقام اصلاح شدهی پنبه پايينتر است و از الياف آنهـا در توليـد پارچههای ضخيم مانند پارچههای جين و روكش مبلمان استفاده میشود.
روایت فرهنگی
این ویژگی پنبه که برای تولید پارچه از آن استفاده میشود این گیاه را به گیاهی استراتژیک تبدیل کرده است که همواره بخش جداییناپذیر از زندگی روزمرۀ مردمان به حساب میآید. این همبستگی را میتوان در قالب قصه و داستان، ضربالمثل، شعر و آداب و رسوم مردمان هر منطقه یافت. یکی از این قصهها «گنجشک و کالَک» است که راوی آن لیلا عبدی، ۷۹ ساله از روستای خوانشرف در شهرستان نهبندان در خراسان جنوبی است. محمدرضا خزاعی در کتاب خود از قول ایشان قصه را اینگونه بازگو کرده است:
«یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. گنجشکی رفت تو ِکِشمون. اینجا بگرد، آن جا بگرد یک غوزهای پیدا کرد. با خودش گفت: «خدایا با این چه کار کنم؟». یک نفر از آنجا رد میشد به او یاد داد که چه کار کند. گنجشک غوزه را برداشت، پر زد به در خانهی واکَن و گفت:
واک واک اینَکه وا / وَر مه بهوا / نیم تو، نیم چهی مَه / پولِ تو در کیسهي مَه
واکن غوزه را گرفت و پنبه را از پنبهتخم جدا کرد. گنجشک پنبه را ورداشت و پر زد به در خانهی پنبهزن:
زَنزَن / اینَکه زَن / وَرمه بزن / نیم تو، نیم چهی مَه / پولِ تو در کیسهي مَه
پنبهزن، پنبه را گرفت و با کمان آن را حلاجی کرد. گنجشک پنبهی حلاجی شده را به نوک گرفت و پرید به در خانهی ریسریس:
ریسریس / اینکه ریس / وَر مَه بِریس / نیم تو، نیمچهی مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
ریسریس، پنبه حلاجی شده را گرفت، آن را ریسید. گنجشک نخ را به نوک گرفت و رفت به در خانهی تَنِ تن:
تَنِتن / اینَکه تن / وَر مَه بتَن / نیم تو، نیم چهی مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
رفت به در خانهی جَلِجَل:
جَلجَل / اینَکه جَل / وَر مَه بِجَل / نیم تو، نیمچهی مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
رفت به در خانهی باف باف:
بافِ باف / اینَکه باف / وَر مَه بباف / نیم تو، نیم چه مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
پارچه را برداشت و رفت به در خانهی دوز دوز:
دوزِدوز / اینَکه دوز / وَر مَه بدوز / نیم تو، نیم چه مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
لباس دوخته شده را برداشت و رفت به در خانهی رنگِرنگ:
رنگِرنگ / اینَکه رنگ / وَر مَه برنگ / نیم تو، نیم چه مَه / پولِ تو در کیسهی مَه
رنگِرنگ لباس را گرفت، در خُم رنگ انداخت و آن را رنگ کرد و پهن کرد در آفتاب تا خشک شود. گنجشک در تمام مدت روی لب خُم رنگرزی نشسته بود، وقتی میخواست برود یک فضله در خم رنگرزی انداخت و خُم بندهی خدا را نجس کرد. رنگرز داد و بیداد کرد که:
« مزد مرا ندادی و خُم را هم نجس کردی، این خم دیگر به دردم نمیخورد» و خُم را چَپه کرد. »
منابع
شما نیز میتوانید در این فعالیت مشارکت داشته باشید و روایتهای فرهنگی محلیتان را به صورت عکس، فایل صوتی، متنی یا فیلم ارسال کنید تا در کنار دیگر موارد قرار بگیرد.